منتقد

منتقد

وبلاگی برای فریاد آزادی...
منتقد

منتقد

وبلاگی برای فریاد آزادی...

نوروز بنفشه ها

 

 

امروز بنفشه ها و باران ها

بر شیشه رنگین شفق عکس انداخت.

در گوی بلور

               گردش قوس و قزح

از بوی بنفشه؛ خلعت و خاطره ساخت

تقدیم به روح عاشق سرگردان!

 

روباه فقیر عصر

در شهر زمستانی سرگردان است

با حسرت فرسوده؛ به نوروز می اندیشد

(همخوانی آفتاب را ؛ باران را ...)

تصویر مُغنی که خواب می بیند

در سایه ابروان خاکستریش

نوسازی آتشکده ویران را

 

روباه فقیر عصر

در شهر زمستانی

از زاویه سرای اعیانی

                           دزدانه گذر دارد ؛

با دورنمای عکس بانویی

در متن بخار شیشه پنجره ها

بر چهره خود ز دید معشوقه؛ نظر دارد.

 

اینک سر نقره خام را خم کرده

آهسته و زیر لب دعا می خواند :

 

« ای کاش به انگشت بلورینش

شهبانوی تحویل

              غبار شیشه را بزداید

ای کاش میان چشمها و دل ما

نوروز سلام الفتی باشد

تا دست ظریف در هزاران قاب

گلدانهای بنفشه را آب دهد

تا چشم به خواب رفته در یلداها

رویای قدیم عید را تازه کند ...»

 

بر صحنه بوریای من عید است

ای یار؛ بر این جام گلین فقرا

- کز باغچه بنفهش ها روئیده است-

بگشای لبان دلکش باران را .....

 

                               « محمد علی سپانلو »

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد