منتقد

منتقد

وبلاگی برای فریاد آزادی...
منتقد

منتقد

وبلاگی برای فریاد آزادی...

مالنا

نقد و بررسی فیلم مالنا (2000)

کارگردان : ژوزف تورناتوره (جوزپه)

نویسنده : لوچیانو وینچنزونی

نویسنده فیلم نامه : ژوزف تورناتوره

ساخت کشور ایتالیا با بازی مونیکا بلوچی و ژوزف سالفارو (مالنا و رناتو)



            کمتر کسی است که علاقه مند به سینما و آثار سیاسی، اجتماعی و تاریخی باشد و نام فیلم "مالنا" را نشنیده باشد. نامی که با شنیدن آن ناخودآگاه در کنار شخصیت بارز فیلم مالنا، چهره نوجوان عاشق پیشه فیلم رناتو، در ذهن نقش می بندد.

فیلم در نگاه اول به پروسه ای سرخوشانه می ماند که بن مایه اش از خاطرات نوجوانی کنجکاو و عاشق شکل گرفته. فیلمی که در کنار سکانس های قاب شده با فاشیسم، درباره تب و تاب دوران بلوغ است. یکی از خیل همان فیلم های آشنای ایتالیایی که این بار به دست کارگردان سینما پارادیزو ساخته شده و ظاهری شسته رفته تر دارد. اما همین نگاه سهل انگارانه باعث می شود مفهوم واقعی فیلم از نگاه بیننده پوشیده بماند.

مالنا برخلاف ظاهرش در دسته سیاسی ترین فیلم های سال 2000 سینمای ایتالیا و کارنامه خودِ تورنتوره است. به جرأت می توان گفت این فیلم یک تلاش بلند پروازانه برای ریشه یابی روان شناختی/ اجتماعی فاشیسم ایتالیا بود که نه فیلمی سطحی و کم مایه سیاسی است و نه منش سیاسی آثاری چون Z (1968) و حکومت نظامی (1976) گوستاگاوارس را در خود دارد. اما در مقام تاثیرات عمیق و بیان انتقادات صریح اجتماعی- سیاسی بیشتر به سالو (1975، پازولینی) یا آخرین تانگو در پاریس (1972، برتولوچی) نزدیک است. آثاری که بیشتر از تلفیق مارکسیسم و فرویدیسم نشأت می گرفت، به نوعی واجد دیدگاه چپ بود و این دیدگاه در ملبسه نوستالژی و طنز به تصویر در می آمد.

مالنا کیفرخواستی علیه فاشیسم به مثابه جنبش توده ای است که با اغراق عمدی در به تصویر کشیدن رابطه جنسیت و واپس زدگی روانی، تجسمی از نقش فاشیسم در تولد آن به بیننده می دهد؛ این معنا در سکانس های شخصی و بی دیالوگ خود مالنا که در خلوت از این نگاه مالیخولیایی رنج می کشید، پررنگ تر شده و در پلانی که افسارگسیختگی یک جامعه بی هویت تحت تاثیر فاشیسم ایتالیایی، تمام نفرت خود را بر سر ضعیف ترین جزء این اجتماع خالی می کند، از گلوی مالنا با فریادهای هیستیریک رو به مردان، چون موجی توفنده پیکره این الگوریتم سخیف را می خراشد.

بیشتر شهروندان کاستلکوتو، ستایش گران پیشوا (موسولینی) تصویر شده اند که تفکر ملی گرایی و فاشیسم در سرتاسر فیلم در میان آنها موج می زند. تنها پدر رناتو چپ گراست که همیشه با خرافه های همسر کاتولیکش درگیر و مستاصل است. این از یک طرف در خفقان بودن و ضعیف بودن چپ را در دوران ظهور و گسترش فاشیسم ایتالیا به خوبی عیان می سازد و از طرفی دیگر با ضعیف جلوه دادن شخصیت پدر رناتو، قصد پنهان ساختن نقش چپ در این دوره تاریخی را دارد. گرچه تناقض موجود در رفتار او که از فاشیسم خسته و متنفر است، اما در خانه خود رفتار فاشیستی دارد، قابل تامل و یکی از نقیصه های فیلم است. این تناقض میان پلان کتک زدن رناتو به خاطر تعمیر شلوار کهنه پدر به قصد دور انداختن شلوار کوتاه و از طرفی در سکانس  همراهی کردن رناتو توسط پدر تا فاحشه خانه برای داشتن تجربه جنسی، آشکارا ذهن را درگیر می کند.



اگر از زمینه ظاهری فیلم که تصویری است از زندگی بیوه ای تنها با هزاران چشم طمع کار و عشق نوجوانی در سن بلوغ دورتر شویم، می توان شهر کاستلکوتو را نماد ایتالیا، و سرنوشتی که تورنتوره برای مالنا رقم می زند معادل سرنوشت ایتالیا و بالاخص سیسیل دانست. سرنوشت زنی که با تمام تلاشش در حفظ وقار گوشه گیرانه، دست آخر تسلیم محرومیت و فقر شده تا مکانیسم تاثیر ارزش های قالب سیستم حکومت زمانه را آشکار سازد.

یکی دیگر از ضعف های این اثر برجسته در کنار نقاط قوتش، همین تسلیم و پذیرش ناخودآگاه از طرف مالنا است که به قربانی شدن در راه مردی گری و انزوای هرچه بیشتر تن می دهد. به تصویر کشیدن زن در چنین چهره ضعیف و بی دست و پایی، هرچند به قصد مصور ساختن جنبش قدرت پرست فاشیسم، باز هم نهایت بی انصافی و ابتذال در ساخت روایتی از تاریخ زنان در دوران های بحرانی و بی هویت مانده جوامع درگیر جنگ است. این ضعف نه از آن جهت که چهره جنس زن را مخدوش می کند، بلکه بر این اساس که با نوع به تصویر کشیدن کالایی بودن او در جوامع، به نوعی ناخواسته مهر تاییدی بر جایگاه تعریف شده اش وابسته به مردان زده، که حاصل نه تنها فاشیسم ایتالیایی جنگ جهانی دوم، که مولود کاپیتالیسم در تمام جوامع قبل و بعد از این تاریخ است. این نوع دیدگاه از سکوت حزن انگیز مالنا در برابر متلک ها، دست درازی ها و نگاههای هرزه از نوجوانان شهر گرفته تا مردان عالیرتبه و درجه دار و وکیل و کاسب و بازاری شروع
می شود، در سکانس رها کردن اتوی کارش پس از شنیدن شایعه خبر مرگ شوهرش و برگزاری مراسم و به دنبال آن رها کردن کسب و کار خیاطی اش ادامه می یابد، در تسلیم شدن به راه تن فروشی برای نازی های آلمانی به اوج می رسد و در سکانس بازگشتش به شهر با سری افکنده و نگران درحالی که تکیه به بازوی همسر خود دارد (کنایه از لزوم وجود همسر برای حمایت و امنیت زن)، به پایان می رسد. شخصیت مالنا در طول فیلم زندانی زنانگی و عاطفه خانوادگی ساخت دست نظام حاکم و جامعه و اسیر نیاز به مردانگی است که طبیعت از او دریغ کرده و فرهنگ جامعة او، آن را می ستاید.

تنها در صحنه ای شاهد اعتراض این زن به نوع برخورد فاشیسم زده، بیمارگونه و سادیستی اجتماع بودیم، که اوج بی هویت بودن اجتماع را از جمله خود شخص مالنا در برهه تاریخی خروج نازی ها و ورود متفقین به ایتالیا فریاد می زد. نمادی از این بی هویتی را ابتدا در سکانس های ابتدایی فیلم و در دیالوگ فروشنده دوچرخه خطاب به پدر رناتو شاهد بودیم : (قاب دوچرخه انگلیسیه و دنده هاش فرانسویه و ترمزش... یادم نیست؟ ولی قفلش سیسیلیه..)

گرچه می توان این به تصویر کشیدن بی هویتی را ناشی از نگرش فیلمساز دانست که منش چپ بورژوازی ملی-مترقی را خاطرنشان می کند. از نظر فیلمساز جامعه باید هویت خویش را داشته و وابسته به هیچ ملت یا جامعه طبقاتی دیگری نباشد!



از این نکته که بگذریم، مرتجع بودن جامعه در سکانس ضرب و شتم مالنا توسط زنان شهر که در بند حسادت، تمام خشم خود را بر سر او خالی می کنند نیز از آن رو قابل لمس است که تا قبل از ورود متفقین، بنا به صلاح جامعه و سلطه نازیسم بر ایتالیا، تا حدودی با این خشم و حسادت مدارا کرده و به یک دادگاه نمایشی اکتفا می کنند اما با خروج ارتش آلمان جان دوباره می گیرد. سکوت مردان تماشاچی این تراژدی هم که تا قبل از آن مجیزگویان و چاپلوسان مالنا بوده و ملتمسانه خواهان رابطه ای جبری و باز هم حاصل مردی گری اجتماع بودند، این واکنش ناگهانی و برخواسته از غریزه لجام گسیخته یک بام و دو هوای جامعه را تایید می کند.

در مقابل مالنا، رناتو قرار دارد که با وجود داشتن پدر چپ گرا، وابسته به کاتولیسیسم مادر است و برای حفظ مالنا در برابر تندیس یک قدیس، شمع روشن می کند. گرچه پس از نا امیدی حاصل از سقوط مالنا، به نشانه شکستن این وابستگی و البته انتقام شکستن دل خود، دست تندیس را شکسته و بی اعتنا به ایدئولوژی حاکم بر سالن کلیسا، ظاهراً به مذهب پشت کرده و خارج می شود، اما باز در ادامه فیلم شاهد وابستگی مذهبی رناتو بودیم. این مذهب زدگی در سکانس مراسم مذهبی در خود مالنا نیز که در شمایل مریم ظاهر شده و معصومانه اشک می ریزد، دیده می شود.

رناتو که به نشانه نابالغ بودن تا میانه های فیلم شلوار کوتاه می پوشد، با نگاه های دزدکی از روزنه ای کوچک روی دیوار خانه مالنا، هر روز واقعیات پنهان در زندگی او را در می نوردد. شاید تورنتوره نگاه رناتو را به زندگی مالنا، که همیشه خالص و جدا از نگاه بیمار اجتماع و آمیخته با هیجان نوجوانی لحظه های تنهایی مالنا را زیر نظر دارد، به مثابه نگاهی عادل، بی طرف و منصفانه در حق یک زن بازسازی کرده باشد که واقعیات تلخ و سنگین انفرادی زندگی کردن زنان را به نمایش بگذارد، اما رسوخ تفکر مرد گرایانه و سلطه جو را نیز همیشه به همراه خود داشته و کاراکتر رناتو در تصویر سازی های خیالی خود و نامه هایی که هیچ گاه به دست مالنا نرسید، با جمله های "من از تو حمایت می کنم" یا کمی صبر کن تا بزرگ بشم و بتونم ازت نگهداری کنم" به همراه خود یدک می کشد. حتی رناتوی نوجوان نیز تحت تاثیر فرهنگ قالب جامعه، زن را موجودی نیازمند حمایت جنس مرد می داند.



فیلم مالنا از دیدگاهی بیان این نظریه است که مردم می توانند قلبن خوب باشند، اما عوض شدن و خوب بودن آنها در گرو فرهنگ جامعه و  نوع نظام حاکم بر آن است. مثل سکانس نهایی فیلم که مالنا پس از بازگشت به همراه همسرش به شهر، در بازار و هنگام خرید، مورد توجه و لطف همان زنانی قرار می گیرد که موی او را به نشانه فاحشه بودن قیچی کرده و او را از شهر رانده بودند. این رفتار این جمله را فریاد می زند : "در این جامعه زن به تنهایی دارای هیچ شخصیت و جایگاهی نیست! اما تو به همراه همسرت مورد احترام و علاقه ما هستی! "

فیلمساز از تاختن بر غناعت ورزی دمدمیِ سیاسی ایتالیایی ها هم غافل نیست. کسانی که با موج فاشیسم همراه و سپس به آسانی از آن جدامی شوند. مثل سردسته سوگواران سیاه پوش شهر، که پس از ورود متفقین و بازگشت نینو (همسر مالنا)، تمامی گذشته خود را انکار می کند و حتی از دست درازی به یک معلول جنگی هم ابایی ندارد؛ چرا که در جامعه ای سرشار از تناقض زندگی می کند. جامعه ای مانند دوچرخه رناتو که فرمانش انگلیسی، پدالش فرانسوی، ترمزش نامعلوم و تنها قفل و زنجیرش سیسیلی است. زنجیری که به مثابه اندیشه اجتماعی برگرفته از کاتولیسیسم عمل می کند و نشان از در بند فاشیسم و کاتولیسیسم بودن ایتالیا دارد. یعنی راه حل فاشیسم برای حل تعارض های اجتماعی که در صحنه زنده زنده سوزاندن مورچه با ذره بین توسط دوستان هم سن و سال رناتو متجلی شده و با دعا و استغفار پایان می پذیرد. و یا استناد وکیل شیاد در محکمه به این جمله که : صدای مردم، صدای خدا است!

در کل مالنا از دسته فیلم هایی است که باید دیده شود. حداقل در رده فیلم های ساخته در زمینه بازسازی تاریخ و حفره های اجتماعی ایجاد شده از سالها جنگ در جوامع، به واقعیات نزدیک تر است و در کنار نقص هایی که عموماً در بیشتر آثار فیلمسازان شاهد هستیم و یا ناشی از نگرش خاص فیلمساز است، حاوی پیام های جسورانه، بی پروا و روشنی است که با به چالش کشیدن و نقد صریح جامعه بحرانی ایتالیا و فاشیسم موسولینی که در دوران جنگ جهانی دوم بر این کشور حاکم بود، ذهن تماشاگر کنجکاو و جستجوگر را درگیر مسائل و جزئیات بیشتری می کند.


- سونیا راد

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد