نقد و بررسی فیلم فریدا (2002)
کارگردان : جولی تیمور
نویسنده : کولنسی سیگال
ساخت مشترک کشورهای کانادا، مکزیک، آمریکا
این فیلم درباره زندگی نقاش مکزیکی سورئالیست فریدا کالو است و از رمانی به نام فریدا : "زندگینامهای از فریدا کالو (1983)" نوشته هایدن هررا اقتباس شدهاست.
فریدا زاده ۶ ژوئیه ۱۹۰۷ در کویوآکان، مکزیکوسیتی – درگذشته۱۳ ژوئیه ۱۹۵۴ در کویوآکان، مکزیکوسیتی نقاش مکزیکی و یکی از نامدارترین زنان تاریخ هنر معاصر و نیز در زمره زنان مبارز و انقلابی مورد توجه انقلابیون و فعالین حقوق زنان است. زنی که سراسر زندگی اش پر از فراز و نشیب، حادثه، مبارزه، عشق و نفرت است.
فریدا نقاشی را به کمک پدر هنرمندش و در بستر بیماری، پس از تصادفی دهشتناک که اثراتش تا پایان عمر گریبان گیرش بود، می آموزد. به دلیل عدم توانایی در حرکت، پدرش آینه ای بالای سر او و روی سقف نصب می کند و فریدا اولین اثرش را که پرتره خودش بود، به تصویر می کشد. تقریبا تمام آثار فریدا بازتابی از خودش روی بوم است.
پس از بهبودی نسبی تصمیم به ادامه نقاشی جهت امرار معاش می گیرد. نقطه عطف زندگی فریدا آشنایی او با دیگو ریورا نقاش دیوارگر کمونیست بود. ریورا با دیدن آثار فریدا وی را به ادامه این هنر تشویق می کند.
به مرور رابطه این دو عاطفی شده سرانجام به ازدواج می انجامد. ازدواجی با حاشیه های فراوان. او در آخر یک زن سوسیالیست می شود. یک نقاش سوسیالیست که در آثارش هیچ رنگی از سیاست و مبارزه نمی بینیم. آثاری که آینه تمام نمای رنج های بیشمارِ نه فقط خود او، بلکه بیشتر زنان در اعصار مختلف است.
و اما راجع به برداشت تقریبا آزادی که نویسنده و کارگردان فیلم اقتباسی فریدا از این سرگذشت داشته اند، در دو باب می توان سخن گفت؛ ابتدا به ویژگی های مثبت فیلم و سپس به نقد و چالش نواقص فیلم می پردازیم.
بیننده ای که بدون هیچ پیش زمینه سیاسی و تاریخی در ابتدا به تماشای این فیلم می نشیند، بیننده ای که کمتر با دنیای هنر و حتی مبارزه آشنایی دارد و نام فریدا نامی آشنا در قاموس اطلاعات او نیست، لاجرم فیلم را در دسته دیگر آثار بیوگرافی و درام که سینمای کلاسیک پیش تر به آن می پرداخت، قرار می دهد. اما در طی همراهی با سکانس های فیلم، به تفاوت آن با دیگر همتایانش پی می برد. تفاوتی نه در نحوه پردازش که در شخصیت خاص و متفاوت کاراکتر اصلی فیلم یعنی فریدا کالو یافت می شود.
نقشی که می توان گفت، "سلما هالک" به خوبی از پس آن برآمده. در طول فیلم بیننده با زوایای متفاوت فریدا با دیگر زنان آشنا می شود. زنی مستقل، با اراده، حساس و خستگی ناپذیر. زنی متّکی به خود که این اتّکا به نفس، در دیالوگ تاثیر گذارش هنگام مواجهه با همدردی پدر، پس از طی مراحل سخت بعد از حادثه تصادف و درحالی که با چوب زیر بغل به سختی حرکت می کند، کاملاً مشهود است :
"بذار یک چلاق متّکی به خودم باشم!"
استقلال که یکی از رکن های اصلی آزادی و رهایی زن در نظام مردسالارانه و استثمار سیستم حاکمه است، یکی از بارزه های اصلی شخصیت فریدا است. گرچه گاهاً او نیز همچون باقی زنان دستخوش احساسات و حساسیت های خاص زنانه خود می شود. اما در انتها به خاطر همین اراده و استقلال، توانایی این را دارد که میان دنیای شخصی خود و دنیای رنگارنگ و پر از زنِ همسر نقاشش تمایز قائل شده، و تلاش می کند این رفت و آمد های گاه و بی گاه و تنوع طلبانه به حریم دونفره شان کشیده نشود.
البته این استقامت سرانجام با اتفاقی غیرقابل بخشش از سوی فریدا شکسته می شود، و آن زمانی است که پی به رابطه جنسی دیگو با خواهر خودش برده و آن دو را در آغوش یکدیگر می یابد. این حادثه نقطه پایان ازدواج دو هنرمند شده و حتی فریدا را تا پای درخواست طلاق می کشاند. اگرچه در طول چند سال دوباره این دو زندگی مشترک را، نه چونان سابق، بلکه با دستمایه عاطفی کمتر از سر می گیرند.
اگر از زاویه ای متفاوت به قضیه بنگریم، آن طور که کارگردان نیز با همین هدف بطور خاص نوع رابطه فریدا و دیِگو را به تصویر می کشد، و البته با مطالعه زندگینامه حقیقی فریدا کالو، به تفاوت قربانی شدن و پذیرش شرایط و مفاد یک قرارداد دو نفره پی خواهیم برد.
رابطه کالو و ریورا، گرچه پس از مراسم ازدواجی غیرمتعارف و مخالف با عرف های جامعه رسمیت یافت، اما حاصل قراردادی بود که دو شخص بالغ و آگاه ، در رابطه با داشتن نوع رابطه شان با یکدیگر، به توافق رسیده بودند. برای فریدا که از قبل تنوع طلبی های دیگو را می شناخت و بر گذر زنان مختلف به بستر او واقف بود، صداقت فاکتور مهمتری از وفاداری بود. از دید او دروغ و رابطه های مخفیانه منفورتر از صداقت و رابطه های روشن و علنی است. بنابراین نمی توان گفت او قربانی این رابطه شد. اتفاقی که برای اکثریت زنان در شرایط ناآگاهانه و رابطه های مخفیانه همسر یا شریکشان می افتد و تبدیل به ضربه ای روحی و عاطفی می شود. فریدا برای پیشگیری از این ضربه جایگاه خود را به عنوان یک زن مستقل و آزاد در رابطه اش با دیگو تثبیت کرد.
گرچه نوع رابطه آزاد انسانها به خوبی توسط کارگردان به تصویر کشیده می شود، اما نوع پرداخت به ماجرا نقاط ضعفی داشت که بعدا به آن می پردازیم.
مهم نیست فریدا را بشناسی یا نه، مهم این است که بعد از تماشای این فیلم او را و رگه متفاوت زنانی از این دست را که کمتر به زندگی آنها توجه شده خواهی شناخت. زنی که زندگیش با مبارزات انقلابیون مکزیک و روسیه، تروتسکیسم و استالینیسم و سوسیالیسم گره خورده و در کنار آن هنر جزء اجین شده با زندگی اوست.
گرچه تیمر (کارگردان) نگاهی گذرا به فعالیت های کمونیستی کالو و ریورا می اندازد، اما این دیدگاه به سرعت با سکانس هایی که روابط شخصی فریدا و دیگو را به چالش می کشد، تغییر می کند. حتی با ورود تروتسکی که یکی از شخصیت های نامدار و برجسته کمونیسم و انقلاب روسیه، و فردی تاثیر گذار در مسیر رسیدن به هدف سوسیالیسم بود، باز هم تغییری در روند دراماتیک فیلم بوجود نمی آورد.
بیننده ای که حداقل مطالعه را روی موضوعات سیاسی آن دوران و انقلاب روسیه داشته و با تروتسکی آشنایی داشته باشد، ناخودآگاه پس از ورود وی، انتظار سکانسهایی پرشورتر و انقلابی را می کشد. اما با کمال شگفتی با بی توجهی عمدی کارگردان به ابعاد مهم سیاسی و انقلابی تروتسکی مواجه می شود. این بی توجهی از ابتدای فیلم در توصیف زندگی کالو و ریورا نیز به روشنی به چشم می خورد.
به تصویر کشیدن اغراق آمیز شخصیت بی بند و بار دیگو ریورا نیز گوشه ای از همین انحراف سوژه است. شخصی که در زندگی حقیقی گام های مثبتی برای مبارزاتش برداشته اینجا به مردی زنباره تبدیل می شود که رابطه های آزاد را تنها از آن خود می داند.
گذشته از چارچوب زندگینامه فریدا کالو که فیلم بر آن استوار است و البته در آن از تحلیل های تاریخی، سیاسی و هنری نیز پرهیز شده، تیمر خود با بکار بردن جلوه های ویژه و شگردهای گرافیکی توجه بیننده را به شخصی ترین زوایای زندگی کالو جلب نموده و فقط درد و رنج حاصل از فراز و نشیب های فراوان سالهای عمرش و بخصوص دردهای عاطفی او را به بیننده منتقل می کند. شگردهایی برای کمرنگ کردن نقص های سیاسی و تاریخی فیلم که حتی با بازی خیره کننده هنرپیشگان قادری چون سلما هالک (فریدا کالو) و آلفرد مولینا (دیگو ریورا) نیز جبران نمی شود. گویی وجود حفره ای در سرتاسر فیلم ذهن بیننده آگاه را به خود مشغول می کند.
در نهایت بدون هیچ تعصب سیاسی با دیدن این فیلم می توان اینطور استنباط کرد :
فیلم در کنار گوشزدهای کوچکی بر توانایی های یک زن در نقش های مختلف زندگی خود، یک بیوگرافی درام و عاشقانه بود که تمام تلاشش را برای کمرنگ جلوه دادن مبارزات سوسیالیستی و برجسته سازی شکست ها و نقاط ضعف مکزیک و روسیه و تضعیف شخصیت های بارز و اثرگذاری چون تروتسکی، کالو و ریورا به کار برد. شخصیت سازی هایی ماهرانه که فریدا را از جایگاه یک زن انقلابی به لزبینی رنجور و آشفته پایین کشیده و با پررنگ کردن ارتباطات مخفی تروتسکی ازجمله ارتباطی گذرا با فریدا، نقش سیاسی او را از دید بیننده مخفی می نماید : بله! فریدای مبارز این بود! ریورای پیشرو آن مرد زنباره است! این هم از تروتسکی محبوب شما!
مغلطه ای زیرکانه که با استفاده از زوایای اخلاقی زندگی خصوصی شخصیت های نامدار سیاسی و تاریخی، چهره ای جدید با مهر بی کفایتی به بیننده معرفی می کند. اصلی غیر دیالکتیک که با مبنا قرار دادن شخصیت به جای دست آوردها و فعالیت ها، خاصّ فیلمسازان، منتقدان و حتی مورخان دست راستی است. نقصی بزرگ که به چالش کشیدن آن اجتناب ناپذیر است.
در پایان اگر بخواهیم به عنوان اثری هنری، جدا از بخش تحریف شده یا نادیده گرفته شده زندگی فریدا که همانا زوایای گره خورده با انقلاب روسیه و مکزیک و سوسیالیسم بود بنگریم، با فیلمی جذاب، صحنه های بیننده پسند و یک موسیقی دلنشین مواجه می شویم. موسیقی زیبایی که از تلفیق موسیقی هموفونیک یا ارکستی با موسیقی فروکلوریک یا موسیقی محلی مکزیک ساخته شده.
فیلمی که یکی به نعل می کوبد یکی به میخ، و با خلق صحنه ها و سکانس های بدیع در تلاش است تا نظر همه را جلب کند و بخصوص برای بدست آوردن اسکار، از هیچ ترفندی روی برنگرداند.
– سونیا راد