منتقد

منتقد

وبلاگی برای فریاد آزادی...
منتقد

منتقد

وبلاگی برای فریاد آزادی...

* حکم تبعید *

صبحی دیگر و خورشیدی دیگر و زمان،

 حکم تبعید یک روز دیگر تو را صادر می کند.

و انسانها سرخوش از این حکم در ازدحام اذهان گم می شوند. به دنبال چه هستند این دوپایان ریز اندیش ؟ در اندیشه نیرنگی تازه بر گردونه روزگار یا در پی راه میانبر دیگری از پس جاده ثروت ؟

 

 کسی از نردبان بشریت بالا می رود و گل رازقی را از آن بالا هل میدهد. جایی برای او نیست. انسان همیشه روی این نردبان تنهاست!

 

دیگری زمین را در سیم های  خاردار ذهنش اسیر کرده است. و زمین نیز همیشه تنهاست!

 

زنی به حجم یک سیب خیره شده و در فکر رختی نو ؛ و سیب ... چه تنهاتر که سهمش از اندیشه انسان فقط نگاهی است در عمق خلسه ...

 

دورتر مردی گلهای وحشی را گردن می زند و حکم اعدام بید مجنون را با افتخار صادر می کند؛ و پیروز این میدان سنگ و بتن است ! و باز بید مجنون تنها مانده است ...

 

این است روزی دیگر ؛ این است رنگ ذهن آدمی؛ و تو ... در تلاطم این امواج سیاه گم خواهی شد... و همرنگ خواهی شد... مثل گربه ها و گنجشکها که در این همهمه از همه یکرنگ ترند ! 

و بعضی نیز مثل کلاغها !

در عمق یک صبح تاریک گم می شویم و تا ورود مهتابی دیگر در هم می لولیم. و شب را ...

در انتظار حکمی دیگر تا قیام آفتاب در فکر نیرنگی دیگریم ؛ و تبعیدمان ادامه خواهد داشت ... 

و در این تبعیدگاه ما اسیر جهل خویش خواهیم ماند !

 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد