مرزها را باید شکست!
موطن من آن سرزمینی است که زنانگی ام نشان فرودستی ام نباشد!
سرزمینی است که مردان اش در بند فروش بازوان خود نباشند!
سرزمین من مرز ندارد!
سرزمین من زرق و برق ندارد! سرخ است و عشق را گناهی نیست در خاکش...
صدای آزادی را مزه کن در زیر ضربان انگشتانت،
وقتی به پهنای گونه هایت اشک هایت جاری شد،
و مرغکی در گلویت فریاد رهایی سرداد...