منتقد

منتقد

وبلاگی برای فریاد آزادی...
منتقد

منتقد

وبلاگی برای فریاد آزادی...

سلام دوستان

دو سه سالی میشه سری به وبلاگم نزدم..

حالا اینجا تو غربت می نویسم..

می نویسم شاید,

که به احساس زمین بر بخورد..

بخوان به نام سرباز سرخ...

زمین می لرزید، 

وقتی گام می گذاشت فریاد آزادی بر زمینی پوشیده از علف های هرز...


و جاده ای سرخ مسیر گذر خسته و ژیان پوتین هایی بود که به جنگ آمده بود،

به جنگ با تازیانه های استبداد...


زمین لرزید!

آنگاه که سربازان سرخ همصدا شدند...

تو نیز بخوان بنام سربازان سرخ!


گرسنگان و سیران...

می گویند:زمانی که داری، بخور، بنوش و شادباش.
اما چگونه می توانم بخورم و بیاشامم
هنگامی که می دانم
آن چه را که خوردنی است
از دست گرسنه ای ربوده ام
و تشنه ای به لیوان آب من محتاج است


"برتولت برشت"